انتظار
سلام
این چند وقت اصلا دوست نداشتم برات چیزی بنویسم خیلی ناراحتم الان که دیگه داغون داغونم ............
توی چند ماه گذشته فقط کارم شده بود آزمایش دادن و دارو خوردن ماه گذشته خیلی عذاب کشیدم داروهایی که استفاده کرده بودم خیلی اذیتم کرد خیلی اشک ریختم گفتم شاید خدا دلش برای این همه اشکی که من ریختم بسوزه ولی نسوخت و تنها کسی که همه وجودش اتیش گرفت من بودم بعد از اون همه درد کشیدن دقیقا توی روزی که جشن تولدم بود پری امد و فقط کارم اشک و اه شد اصلا فکرشو نمیکردم که این ماه جواب نگیرم ولی خوب شانس منم اینه دیگه و هیچ کاریش نمیشه کرد خلاصه که خیلی حالم گرفتس تازه یه اتفاقی هم افتاده که چند روزه کارم شده اشک و اه و گریه .... وقتی شوشو دید این همه ناراحتم گفت بریم رویان , پنجشنبه رفتم رویان وقت گرفتیم برای 16 اسفند انقدر اصرار کردم زودتر بهم وقت بدن ولی قبول نکردن انقدر غصه خوردم و توی راه کلی گریه کردم و به شوشو غر زدم که باعث بدبختی من اونه خلاصه وقتی دید من واقعه حالم بده امروز رفته ابن سینا زودتر وقت گرفته این خیلی اتفاقه که شوشو مننننننننننننن حضورا بره و وقت بگیره خیلی حرفهههههههههههه
این چند روزه که حالم خیلی گرفتس نه جایی رفتیم و نه کسی خونمون امده واییییییییییی که چقدر تنهایییییییییی وحشتناکه به شوشو گفتم از خونه همه صدای بچه هاشون میاد ولی خونه ما سوت و کور اگه دو , سه تا بچه داشتیم الان توی دست و پامون ول میزدن اصلا متوجه گذر ساعتا و روزا نمیشدیدم ولی الان چی تنها افتادیم گوشه خونه و از خونه ما فقط صدای تلویزیونه که شاید بیرون بره اونم انقدر اعصابمون خرابه که صداشوووووووووو خیلی کم میکنیم اصلا حوصله حرف زدنو ندارم در واقعه حوصله هیچی رو ندارم امیدوارم که خدا لطفشو شامل حالم بکنه واقعا مستأصل و عصبی شدم شوشو هی درو برمو میگیره که از این حال در بیام ولی فعلا که فایده ای نداشته شمادوستای گلم برام دعا کنید شاید خدا به خاطر قلب پاک شما حاجت روام کرد .
دوستتون دارم