سپیدبرفی

نو شدن

سلام  بعد کلی وقت امدم خیلی داغونم خیلی خسته ام . خیلی دلتنگم . خیلی فکر تو سرم . بودن ؟نبودن ؟ اینکه اآیا من فقط این همه مشکل دارم و عذاب میکشم یا همه اینطورین  ولی خوب از امروز تصمیم گرفتم دوباره شروع کنم . مثل روز اول  ه دلم نمیخواد به روزای گذشته و بلاهایی که توی این مدت سرم امده فکر کنم . دیگه نمیخوام به این فکر کنم که نمیشه . فقط میخوام بگم میشه و بهترینشم میشه . از امروز دیگه دوست ندارم منفی فکر کنم شما دوستای گلم خیلی برام دعا کنید 
10 ارديبهشت 1393

انتظار

سلام این چند وقت اصلا دوست نداشتم برات چیزی بنویسم خیلی ناراحتم الان که دیگه داغون داغونم ............ توی چند ماه گذشته فقط کارم شده بود آزمایش دادن و دارو خوردن ماه گذشته خیلی عذاب کشیدم داروهایی که استفاده کرده بودم خیلی اذیتم کرد خیلی اشک ریختم گفتم شاید خدا دلش برای این همه اشکی که من ریختم بسوزه ولی نسوخت و تنها کسی که همه وجودش اتیش گرفت من بودم بعد از اون همه درد کشیدن دقیقا توی روزی که جشن تولدم بود پری امد و فقط کارم اشک و اه شد اصلا فکرشو نمیکردم که این ماه جواب نگیرم ولی خوب شانس منم اینه دیگه و هیچ کاریش نمیشه کرد خلاصه که خیلی حالم گرفتس تازه یه اتفاقی هم افتاده که چند روزه کارم شده اشک و اه و گریه .... وقتی شوشو دید ا...
15 بهمن 1391

بهترین و بدترین

دلم میخواد دوباره بهت سلام کنم ولی از دستت خیلی ناراحتتم وقتی برای عید فطر رفته بودیم اصفهان همش یه احساس عجیبی داشتم ترشحاتم خیلی زیاد و غیر طبیعی بود هی با خودم میگفتم شاید باردار باشم ولی خوب تمام علائم پری رو داشتم اونجا که بودیم یه اتفاقی افتاده و کسی بهم حرفی زد که خیلی دلم شکست وقتی دلم شکست گفتم کوچکترین عضو این خانواده توی دله منه . بعد از اینکه برگشتیم خونه منتظر بودم ولی چند روز عقب انداختم به شوشو گفتم بی بی چک گرفت اولش منفی بود بعد از نیم ساعت مثبت شد چنان جیغی زدم که شوشو بیچاره یه متر از جاش پرید شنبه رفتم ازمایش دادم بتام ٦٠ بود فوری از دکتر وقت گرفتم  صبح داشتم اماده میشدم برم پیش دکتر یه لک دیدم چنان تو سر...
29 شهريور 1391

جشن دوندونی

سلام عزیز دلم خیلی دلم برات تنگ شده ترو خدا زودی بیا دیگه , بابا من دلم پوسید , جات خالی رفته بودیم خونه خاله گلاره برای جشن دندونی بنیتا جونم وای که چقدر به خاله گلاره زحمت دادیم بنده خدا برامون نهار درست کرده بود اونم چه نهاری خیلی عالی و خوشمزه شده بود ولی خوب جای چند تا از بچه ها خالی بود پرناجونم و سامیار جونم نتونستن بیان ولی ما جاشونو خالی کردیم جای شما هم خیلی خالی بود امیدوارم زودی بیای میخوام برای جشن بگیرم و همه خاله ها و نی نی هاشونو دعوت کنم و از خجالت خاله ها دربیام . خاله گلاره ممنون خیلی بهتون زحمت دادیم اینم عکس فسقلیا   دوستت دارم عزیزم
3 شهريور 1391

دیدن ششم عضو کلوپ

سلام عزیزم دلم چند روز پیش با تمام خالها رفته بودیم دیدن آقای سامیار گله گلا ماشاءا.. آقا سامیار ما واقعا آقا بود یه گل پسره آروم و ساکت  آنقدر آقا بود که نگو و نپرس خوشبحاله خاله نازی با این گل پسرش ولی عوضش این 4 تا دختر کلی شیطونی کردن با هم بازی میکردن شیر میخوردن و میخوابیدن و گیه میکردن خیلی جالب بود خیلی هم خوش گذشت خاله نازی جونم ممنون البته اون وز بنیتا جونم مریض بود و نیومدن ولی خدارو شکر الان حالش خوبه خوبه خاله نازی بابت مه چیز ممنون اینم عکسای فسقلیا   عاشقتممممممم ...
23 مرداد 1391

تولد

سلام عزیزم نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت ؟ نمیدونم باید بخندم یا گریه کنم ؟ نمیدونم باید شکر کنم یا کفر بگم ؟  نمیدونم باید بازم صبور باشم یا نه ؟  نمیدونم واقعا باید یکساله شدنه تمام خاطراته خوبمو بدم جشن بگیرم یا از کنارش خیلی ساکت رد بشم ؟ واقعا موندم که کار درست چیه ؟ ولی من بازم شاکرم امروز کلوپم یکساله شده یعنی یکسال از انتظار من برای امدنت میگذره ولی هنوز نمیدونم به چه مصلحتو خیری تو نیومدی ؟ ولی بازم شکر امیدوارم روزای انتظار به سر بیاد  تولد یکسالگی کلوپم بدون تو اصلا صفائی نداره امیدوارم بیای و با امدنت خوشی و خوشحالی روزو شبامو پر کنه   دوستت دارم عشقممم   ...
25 ارديبهشت 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سپیدبرفی می باشد