رشوه
سلام گلم
چند روز پیش دقیقا روز تولد حضر علی (ع) بابایی تصمیم گرفت برای شما یه چیز خیلی خوشمل بخره ، نزدیکای ظهر بود که بابایی گفت پاشو بریم بیرون ولی نگفت کجا . حدس میزد کجا میخواد بره ولی فکرشم نمیکردم که قصد خرید داشته باشه خلاصه با هم راهی خیابون گمرک شدیم و بعد از اینکه سوژه مورد نظر پیدا شد بابایی کلی ذوق کرد و در یک چشم بر هم زدن وارد مغازه شد و فورا خریدشو انجام داد . بلههههه بابایی جون براتون یه موتور خیلی خیلی خوشگل خریده بود .
اگه بدوني بابايي با چه ذوق و شوقي موتور و آورد خونه و تنظيمش كرد و وقتي راهش انداخت كلي ذوق ميكرد و قربون صدقت ميرفت ، هر كي نميدونست فكر ميكرد كه فسقليش سوار موتوره و بابايي اينطوري براش ذوق ميكنه و قربونش ميره . قيافش خيلي ديدني بود يه برق خواستي توي چشماش بود. اون لحظه از خدا خواستم كه هر چه زودتر بياي پيشمون و بابايي رو خوشحال كني .
فسقلي داريم بهت رشوه ميديم كه زودتر بياي پيش مامان و بابايي
ماماني ببين بابايي چقدر دوست داره رفته برات موتور خريده كه امدي بري با موتورت بازي كني و كلي كيف كني ببين چقدر به فكرتيم پس زوتر بيا كه ما خيلي چشم براهتيم گلم
اینم عکس موتورت عزیزم