سپیدبرفی

تنهایی

1390/12/16 13:17
نویسنده : زهرا
470 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقم

امروز خیلی تنهامممممممم و گله دارم از زمین و زمان

این تنهایی ماله خیلی ساله ولی همیشه تحملش کردم و دم نزدم ولی امروز خیلی داغونم خیلی این تنهاییی خیلی داره اذیتم میکنه خیلی خیلی گوشه گیرم کرده توی بعضی از مهمونی ها و جمع دوستان سعی میکنم خیلی حرف نزدم و یا بعضی وقتا و بعضی جاها خیلی حرف بزنم که فکر نکنن من ناراحت یا افسرده ام ولی واقعا افسرده ام و ناراحتمممممممممممم

خیلی غصه خوردم فکر میکنم سهم من از این زندگی از اول تا الان فقط غصه خوردنو حرص خوردنو تنهایی بوده این تنهایی خیلی اذیتم میکنه نمیدونم چه طوری باید این خلاء رو پرکنم هر دفعه کلی با خودم کلنجار میرم که بابا قسمت هر کسی یه چیزیه ولی بازم نمیتونم به خودم بقبولونم که قسمت من این همه انتظاره

این انتظار داره بد جوری رو اعصابم رژه میره فقط از خودش خواستم که صبرمو زیاد کنه البته بعد از کلی غر غر کردن و کفر گفتن راستش امروز از صبح دنبال حس مادر بودن و مادر شدن بودم وقتی سرچ کردم یه وبلاگ باز شد . شروع کردم به خوندن داستان زندگی زهرا خانم و شوهرش با کلمه کلمه نوشته هاش گریه کردم و با تمام دعا ها و آرزوهاش دعا کردم و آرزو کردم با تمام وجودم احساس میکردم با گوشت و پوست و خونم تمام احساساتشو درک میکردم خیلی ناراحت شدم ولی به خودم امدم که واییییییییی چقدر یه ادم میتونه بزرگ باشه و چقدر میتونه متواضع باشه چطوری میتونه شاکر باشه انقدر برای خداش بندگی کنه . شاید اینم یه تلنگر بود برای من برای منی که هنوز هیچی نشده انقدر داغونم شایدم یه آمادگی بود نمیدونم چی بود ولی هر چی بود یه خورده منو رام کرد و اون روحیه سرکشی و متوقع بودن در من کمی کمرنگ شد ولی با این حال هنوز قلبم آتیشه اینو از صورتم میشه فهیمد انقدر برافروخته و قرمزه که هر کس منو ببینه متوجه میشه که دارم آتیش میگیرم

( زهرا جان بهت تبریک میگم انشاءا... که به سلامتی گیتا جونم بدنیا بیاد و سه تایی یه  زندگی خیلی عالی و خوبی داشته باشیدددددددددددددددددددد )

ولی مامان از تو گله دارم تو با اون قلب و کوچک و پاکت میتونی آرزو کنی که هر چه زودتر پیش ما بیای و یا از خدا بخواه که هر چه زودتر تورو به ما هدیه بده چرا من نباید لایق این هدیه باشم چرا؟؟؟؟؟؟

به خدا من دوستت دارم مامان به خدا به خاطر حرف مردم و یا هوس نیست من عاشقتم دوست دارم خندهاتو ببینم دوست دارم وقتی راه میری یا وقتی میخوای آواز بخونی و یا حرف بزنی و مامان و بابا بگی  رو ببینم و طعم اون روزای خوشو با تمام وجودماحساس کنم یا حتی وقتی خوابی نگاهت کنم و لذت ببرم اینا خواسته زیادیههههههههههه

خدا جونننننننننننننننننننننننننننننننننننن واقعا خواسته زیادیه

واقعا تحملش سخته ولی تصمیم گرفتم بجنگمو تحمل کنم فقط امیدوارم بهم قدرت بده تا آمدن تو بتونم شاکر باشم و صبورررررررررررررررر

دوستت دارم عزیزم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

عارفه
16 اسفند 90 17:03
ایشالله زودی بیاد
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سپیدبرفی می باشد