پنجمين ني ني كلوپ
سلام عشق من چهارشنبه بود كه شنيدم خاله گلاره مشكلي براش پيش امده خيلي نگران شدم و باهاش كه صحبت كردم گفت براي فسقلي مشكلي پيش امده و امروز حتما بايد بره بيمارستان خوب من هم نگران بودم و هم خوشحال از اينكه فسقلي داره دنيا مياد . نميدوني چه باروني ميومد دوباره شب به خاله زنگ زدم و گفت داره آماده ميشم كه برم بيمارستان و ساعت 9 ميرم اطاق عمل منم كه استرس داشتم و ميخواستم اولين نفري باشم كه خبر تولد فسقلي رو به همه بدم دوباره ساعت 10 شب زنگ زدم اين دفعه عمو بهمن جواب داد و گفت همين الان خاله گلاره رو بردن اطاق عمل خيلي نگران بودم ولي روم نشد دوباره زنگ بزنم جالبيش اين بود كه هنوز بارون ميباريد . نزديك ظهر بود كه زنگ زدم و دوباره عم...
نویسنده :
زهرا
17:21