سپیدبرفی

پنجمين ني ني كلوپ

1390/8/7 17:21
نویسنده : زهرا
450 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق من

چهارشنبه بود كه شنيدم خاله گلاره مشكلي براش پيش امده خيلي نگران شدم و باهاش كه صحبت كردم گفت براي فسقلي مشكلي پيش امده و امروز حتما بايد بره بيمارستان خوب من هم نگران بودم و هم خوشحال از اينكه فسقلي داره دنيا مياد .

نميدوني چه باروني ميومد دوباره شب به خاله زنگ زدم و گفت داره آماده ميشم كه برم بيمارستان و ساعت 9 ميرم اطاق عمل منم كه استرس داشتم و ميخواستم اولين نفري باشم كه خبر تولد فسقلي رو به همه بدم دوباره ساعت 10 شب زنگ زدم اين دفعه عمو بهمن جواب داد و گفت همين الان خاله گلاره رو بردن اطاق عمل خيلي نگران بودم ولي روم نشد دوباره زنگ بزنم جالبيش اين بود كه هنوز بارون ميباريد .

نزديك ظهر بود كه زنگ زدم و دوباره عمو بهمن جواب داد و گفت فسقلي دنيا امدههههههههههههههه هوراااااااااااااااااااااااا فسقلي دنيااااااا امدهههههههههههههههههه و هر دو سالم هستن واي نميدوني چقدر خوشحال شدم و تبريك گفتم و قرار شد بعدا با خاله صحبت كنم

چند روز گذشت و هنوز براي فسقلي ما اسم انتخاب نكرده بودن بين اسمهاي بنيتا - نيلا و نيكي ، قرار شده يكي رو انتخاب كنن و بعد هم تصميم گرفتن كه اين سه تا اسمو بزارن لاي كتاب قرآن و  اسم فسقلي رو انتخاب كنن كه اسم فسقلي شد بنيتااااااااااااااااااااااا گله

 بنيتا جونم قدماي خوشگل و كوچولوشو به اين دنيا قشنگ گذاشت و انقدر كه اين بچه خوش قدم و خوش روزي بود بعد از سه روز هنوز داره بارون ميباره . خاله گلاره و عمو بهمن خوشبحالتون كه يه ني ني خوش روزي داريد خدا براتون حفظش كنه .

اينم عكس بنيتا جونم

بنيتا

 

دوستت دارم عشم مامان و هنوزم منتظرتم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سپیدبرفی می باشد